فقط یک روز در هفته هست که ساعت 10 کلاس داریم. یعنی هر یک شنبه. شاید اختلاف زیادی با بقیه ی روز ها نداشته باشد. جز اینکه مغازه ها باز شده اند و مردم بیشتری در حرکت اند. آفتاب پاییزی نرم و خوشایند است و هوا آرام کننده تر. نمیدانم. شاید این ها فقط احساساتی بی اساس باشد.
دلم میخواهد چیز های خوبی بنویسم و افکار منفی به ذهنم راه ندهم. هرچند شاید زیاد راه گریزی وجود نداشته باشد.
البته امروز دیدم که یکشنبه بدی هایی هم دارد؛ مثلا شلوغی پیچ و خم های بازار انقلاب. چیزی که ساعت 7 صبح از آن در امانیم.
می گفت حدود ساعت 12 ظهر را خیلی دوست دارم. چون همیشه این ساعت یا مدرسه بوده ایم، یا دانشکده. آزادی ظهر، قشنگ است. دوست داشتنی ست.
خوب است که حس خوبی داشته باشیم. خیلی خوب است.
من این نوشته را صبح شروع کردم، اما تا الان نتوانستم تمامش کنم. تنها چیزی که میخواستم بگویم این است که انگار زندگی در بعضی ساعت های روز، بیشتر از بعضی ساعت های دیگر جریان دارد.
پی نوشت : طاهره خانم امروز می گفت سعی کنید در همه ی ساعات روز، پر انرژی باشید. ولی وقتی دقت میکنم، میبینم خودش هم سر کلاس های ساعت 10 تا 12، شادتر و خندان تر است!
درباره این سایت